زن امام خمینی خانم خدیجه (قدس ایران) ثقضی (که پدرش حاج میرزا محمد ثقضی از علماء تهران بود متولد سال 1333 ق) فرمودند : یکی از(دیگر) دوستان پدرم آقای سید محمدصادق لواسانی بود که به آقای روح الله گفته بود: «چرا ازدواج نمی کنی ؟» ایشان هم که 26-27 سال داشتند گفته بودند: من تا کنون کسی را برای ازدواج نپسنیده ام وازخمین هم نمی خواهم زن بگیرم ، به نظرم کسی نیامده است.
آقای لواسانی گفته بود :«آقای ثقضی دو دختر دارند وخانم داداشم می گوید :خوبند بعدها آقا برایم تعریف کردندکه : وقتی آقای لواسانی گفت : که آقای ثقضی دو دختر دارد وازآنها تعریف می کنند ، مثل اینکه قلب من کوبیده شد. این طورشد که آقای لواسانی ازطرف امام آمد خواستگاری . قبول خواستگاری حدود دوماه طول کشید . چون من حاضر نبودم به قم بروم آن زمان هم به خاطر پدرم می رفتم بعداز10- 15 ازمادر بزرگم می خواستم که برگردیم.
مراحل خواستگاری شروع شده پدرم می گفت :«ازطرف من ایرادی نیست وقبول دارم . اگرتورا به غربت می برد اما ، آدمی است که نمی گذارد به توبد بگذردپدرم بدلیل رفاقت چندساله اش ازاقا شناخت داشت . اما من گفتم : «اصلاً به قم نمی روم» اما براثر خوابهایی که دیدم ، فهمیدم که این ازدواج مقدّر است.آخرین بار خواب حضرت رسول(ص) وامیر المومنین وامام حسن علیه السلام رادیدم درحیاط کوچکی که همان حیاطی بودکه برای عروسی اجاره کردند همان اتاق ها باهمان شکل وسایل حتی پرده هایی که خریدند همان بود که در خواب دیده بودم . به هر حال درخواب دیدم که آن طرف حیاط که اتاق مردها بود پیامبر(ص) وامام حسن (ع) وامام علی(ع) نشسته اند . وطرفی که اتاق عروس بودمن بودم وپیرزنی با چادری شبیه چادر شب که نقطه های ریزی داشت وبه آن چادر گلی می گفتند. پیرزن ریزنقشی بود که من او را نمی شناختم ویا من پشت در اتاق نشسته بودم دراتاق ، شیشه داشت ومن آن طرف را نگاه می کردم ازاو پرسیدم :اینها چه کسانی اند؟ پیرزن ، که کنار من نشسته بود گفت : «آن روبه رویی که عمامه مشکی دارد پیامبر (ص)است . آن مرد هم که مولود سبزی وکلاه قرمز با شال بنددارد ، آن زمان مرسوم بود درنجف هم خدام به سرمی گذاشتند ، امیر المومنین (ع)است . این طرف هم جوانی عمامه مشکی بود که پیرزن گفت : این هم امام حسن (ع) است ».