سؤال: نظریه ی کسب از سوی اشاعره به چه معنایی است؟
جواب:از نیمه دوم قرن اول هجرى مسأله جبر و اختیار و قضا و قدر در میان مسلمانان مطرح گردید که منجر به پیدایش دو گروه کلامى شد؛ به گروهى که طرفدار آزادى و اختیار بشر بودند «قدریه» و به گروهى که به جبر معتقد بودند «جبریه» مى گفتند.[1]
به تدریج که دو فرقه بزرگ کلامى یعنى اشاعره و معتزله پدید آمد و مسائل زیاد دیگرى غیر از مسأله جبر و قدر را مطرح کردند. جبریون و قدریون در اشاعره و معتزله هضم شدند و از آن پس عنوان مستقلى براى آنها باقى نماند. مکتب اشعرى از جبر و مکتب معتزلى از قدر طرفدارى کرد.
صرفنظر از عوامل سیاسى که مسلک جبر را ترویج مى کرد اشاعره دلایلى دارند که به یک نمونه از آن اشاره مى شود:
آنان مى گویند: خداوند فرموده:
«هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ ...»؛[2] آیا آفریننده اى جز خدا وجود دارد؟!
مفاد این آیه توحید در خالقیت است و اقتضا مى کند که بگوییم همه چیز آفریده خداست و غیر او هیچگونه تأثیرى و خالقیتى نه استقلالًا و نه تبعاً ندارد.
براین اساس اشاعره گفتند: اسباب طبیعى اثرى از خود ندارند بلکه همه آثارى که از آنها مشاهده مى شود فعل خداست و مجازاً به علتهاى طبیعى قابل استناد است.
به عنوان مثال آتش، حرارت را ایجاد نمى کند یا غذا خوردن علت سیرى نیست بلکه عادت الهى بر این جارى شده که هنگام وجود آتش، حرارت را ایجاد مى کند و با خوردن غذا، سیرى به وجود مى آورد. افعال انسان را نیز خدا مى آفریند و آنها به طور مستقیم مستند به خداوند است و انسان هیچ نوع فاعلیت و خالقیتى نسبت به کارهاى خویش ندارد و گرنه باید از توحید در خالقیت دست برداشت.[3]
این استدلال سخنی باطل است زیرا: شکى نیست که قرآن به تأثیر علل طبیعى گواهى مى دهد و آثار طبیعى را بنحو حقیقت به اسباب مادى مستند مى کند. به عنوان مثال، رویش گیاهان را به باران [4]، پراکنده شدن ابرها و فرود آمدن باران را به وزش بادها [5] نسبت مى دهد و اعمال خوب و بد انسان را نیز به خود او نسبت مى دهد[6] و در عین حال همه را از آنِ خدا مى داند.[7]
نتیجه این دو دسته از آیات، لزوم حفظ سببیت طولى میان خدا و پدیده هاست یعنى، اسباب مادى در پیدایش آثار خود مؤثرند، اما همه آنها جنود الهى و مسخر فرمان اویند و توحید در خالقیت اقتضا مى کند که بگوییم خالق اصیل و مستقل، تنها خداوند است و مؤثر بودن دیگر موجودات و اسباب و علل در پرتو قوه و قدرتى است که خداوند به آنها عنایت کرده است.
به عبارت دیگر چون انسان در افعال خود مؤثر است این اعمال به او نسبت داده مى شود و از این جهت مسؤول اعمال خویش است و از طرف دیگر انسان کارهاى خود را با نیرو و ابزارى انجام مى دهد که همه را خداوند به او عنایت کرده است، از این رو افعال وى به فاعل طولى آن یعنى خدا نیز مستند مى گردد و از آنجا که خداوند انسان را آزاد و مختار آفریده و اراده کرده که اعمال و رفتار انسان از اختیار او سرزند اگر انسان در کارهایش آزاد و مختار نباشد خلاف اراده و مشیت خداست.
گریزگاهى به نام کسب
ابوالحسن اشعرى دریافت که با قبول جبر، مسأله امر و نهى و ثواب و عقاب الهى باطل و لغو مى شود، براى دفع اشکال گفت: خداوند خالق همه چیز از جمله افعال انسان است اما انسان کسب کننده اعمال خودش است و هر فعلى که از انسان صادر مى شود داراى دو جهت خلقى و کسبى است؛ ایجاد و خلق عمل از خدا و کسب آنان از انسان است و از این جهت مسؤول اعمال خویش است و معیار اطاعت و عصیان و ثواب و عقاب نیز کسب است.[8]
اشکالی که به این سخن وارد است این است که:
براساس نظریه کسب آیا انسان نقشى در صدور فعل دارد یا خیر؟ در صورت اول، نمى توان فعل انسان را در بست مخلوق و آفریده خدا دانست و دست کم، آن فعل مخلوق خدا و انسان است و در این صورت اصل توحید در خالقیت با تفسیرى که اشاعره از آن دارند آسیب مى بیند. و اگر صورت دوم صحیح باشد یعنى انسان در فعلى که انجام مى دهد نقشى نداشته باشد پس، چرا باید او مسؤول اعمال خودش باشد؟![9]
[1] . ر. ک: الملل والنحل، سبحانى، ج 1، ص 112.
[2] . فاطر( 35)، آیه 3.
[3] . ر. ک: الملل و النحل، سبحانى، ج 2، ص 159- 160، به نقل از الابانه أشعرى.
[4] . بقره( 2)، آیه 22.
[5] . روم( 30)، آیه 48.
[6] . فصلت( 41)، آیه 46.
[7] . فاطر( 35)، آیه 3.
[8] . ر. ک: الملل و النحل، سبحانى، ج 2، ص 125 به نقل از اللمع اشعرى.
[9] .بررسی مذاهب و فرق، علی نوری، ص88.